امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

باهوشم

امیر علی در محل فیلمبرداری

سلام عزیزم خوبی مامان ؟ امروز که دارم برات می نویسم چهارشنبه هست .و شب قراره بریم خانه عمه سهیلا جون .و امروز ما تقریبا کاری نداریم و فعلا خانه هستیم .دیروز با هم داشتیم می رفتیم پارک که عمه جون زنگ زد و گفت در هایپراستار فیلمبرداری عمو مهرداد برای فیلم زمزمه هست و خانم لعیا زنگنه هم بازی می کنه .ما هم رفتیم عمو مهرداد را پیدا کردیم .محل فیلمبرداری در شهربازی انجا بود که تو هم کلی بازی کردی هنرپیشه دخمل کوچولوی 6 ساله ای هم بود که با هم بازی کردین و کلی هم بلال خوردی .خانم زنگنه بهت گفت بلال به من می دی ؟ تو هم جدی گفتی نه .و گفت : افرین که راست گو هستی .خلاصه نهار هم با گروه خوردیم و تا 4 انجا بودیم چون 5 کلاس داشتی و باید می رفتیم مگه راضی...
29 دی 1390

پسر فعال من

سلام بر عشقم .خوبی مامانی ؟ قربونت بشم من از روزی که برات نگفتم تا امروز که دیگه داره دوشنبه می شه را برات تعریف کنم . بهتره بری به ادامه مطالب تا برات بگه این مادر ................ از چهارشنبه که اتاق تکونی ات شروع شد و پنج شنبه شب همهگی خانه مامان زری بودیم ااخه خاله منیزه اینا هم بودند و کلی شیطونی کردی از ظهر گذاشتمت اونجا و به کارهام رسیدم تقریبا شب با صادق اومدم پیش تو که معلوم بود دلت برامون تنگ شده و کلی برام شیرین زبونی کردی و باهامون بازی .خلاصه شب خوبی بود و جمعه صبح از خواب بیدار شدیم و رفتیم اندیشه خانه حاجی بابا همه تقریبا بودند و عمه لیلا جون و عمه سهیلا جون و مامان ننی و فتانه و فرزانه همه با نی نی ها و شو شو ه...
27 دی 1390

عروسک شویی و اتاق تکانی با امیر علی

سلام بر پسر گلم .خوبی مامانی ؟ ایشاله که شاد و سلامت باشی .دیروز چهارشنبه تصمیم جدی گرفتم که اتاق خواب یا همون مثلا اتاق شما را کلا تمیز کنم و بشورم ظهر مامان زری هم امد تا کمک کند البته مگه تو می زاشتی و فقط می گفتی با من بازی کن از یک طرف من جمع می کردم و تو هم نامردی نمی کردی و هی می ریختی الان داری می خندی ای پسر سرتق نمی دونی منو چکار کردی گریم درومده بود می خواستم داد بزنم بفرستمت بری توی حیاط و با اقا رضا بازی کنی تا ما به کارهامون برسیم که نشد و تو نرفتی و همونطور من و اذیت کردی اخه منم جدی کار می کردم و می خواستم همه کارها تا عصری تموم بشه .خلاصه به هر زحمتی بود کل اتاق را خای کردیم و فرشهاشم دادم بیرون بشورن همون موقع هم امدند و بر...
22 دی 1390

هدیه نی نی وبلاگ و ...

سلام خوبی پسرکم .؟امیدوارم خوب و خوش باشی .برات تا جمعه گفتم که رفتیم خونه سحر اینا که تو طبق معمول در راه خوابیدی و 8 بیدار شدی و کلی خونه سحر را به هم ریختی و خاله سحرم که حساس وای وای وای اما داره کم کم عادت می کنه و بی خیال می شه .شب خوبی بود و شنبه تو را خانه مامان زری البته 6 بعد از ظهر گذاشتیم و رفتیم دیدنی دایی بیزن که از کربلا اومده بود کلی برامون از اون حال و هوا گفت و خیلی لذت بردیم البته محسن و دایی و صادق کلی تب داشتند و سرما شدید خورده بودند .صادق هم کلی قیافش عوض شده سیبیل دراوورده و لاغر شده و کلی از لجاظ چهره تغییر کرده کلی خندیدم چون بابا می گفت به سن بلوغ رسیده و در پسرها اینطوری می شه .آخه خلی توپول و ناز بود البته دوباره...
20 دی 1390

امیر علی چی داره ؟..........

سلام بر گل خودم امیر مامان خوبی پسرم ایشاله همیشه شاد و سلامت باشین .از چه روزی را برات ننوشتم الان یادم اومد از چهارشنبه که رفتیم خانه مامان ننی و هلیا جون و روزین جون هم انجا بودند روژین جون امتحاناتش را تقریبا تموم کرده و مثل همیشه 20 و ممتاز بوده .روزین جون تبریک می گم ایشاله به ارزوهای بزرگت برسی .بعد هم کلی بازی و شیطونی کردین و تو هلیا خیلی از قبل بهتر بودین و مهربونتر خیلی از همدیگه دفاع می کنید و همدیگرو خیلی دوست دارین .5 شنبه برای فوتبال دایی پوریا و مامان زری اومدند خانه ما وقتی خواستند برن خونشون تو هم گریه کردی و رفتی من و بابا که دیدیم تنها شدیم و کاری هم نداریم یه فیلم دیدیم و برای ساعت 9 رفتیم سینما فیلم اسب جیوان نجیبی هست...
16 دی 1390

این چند روز امیر علی

سلام بر پسر گلم .عزیزم ببخشید این چند روز نتونستم از خاطراتت را برات بنویسم خیلی کار داشتم فقط نظرات را می تونستم تایید کنم .در این چند روز از 5 شنبه پیش برات بگم که از ظهر تو رو گذاشتیم خانه مامان زری و به کارهام رسیدم شب هم با بابا صادق و پوریا و غزاله اینا رفتیم سینما و فیلم اخلاقتو خوب کن که خیلی خنده دار بود .و بعد شام که همه جا به فکر و یاد تو بودیم و برات بلال خریدم و وقتی بلال را دیدی کلی ذوق کردی و همگی تا اخرای شب خانه ما بودند و خیلی خوش گذشت پسرم ببخشید تو رو نبردیم چون اول به درد تو نمی خورد دوم اینکه برای بقای زندگی زناشویی احتیاج هست من و بابا با هم بیرون بریم و با هم باشیم گرچه همش به یادت بودیم .بعد هم جمعه خانه شیرین خانم ر...
14 دی 1390

تولد یک سالگی نی نی و بلاگ و چهارم شدن در این جشنواره

سلام امیر علی گل .پسرم مبارک باشه برای بار سوم در نی نی وبلاگ برنده شدی .اولین بار شعر خوندی پارسال بود که دوم شدی و دوباره در قران خونی هم اول شدی البته قرعه کشی بود و امروز هم در تولد یک سالگی چهارم شدی با 230 رای .البته با لطف خدای مهربون و دوستان و خاله های مهربون .از همه شما تشکر می کنم امیدوارم همیشه موفق باشین . به هلیا جون که سوم شدند و مبین جون که دوم شدن و رییس جمهور اینده علی جون هم که اول شدند .به همگی تبریک عرض می کنم امیدوارم همیشه موفق و شاد باشین .    نی نی و بلاگ و مدیریت محترم امیدوارم صدها سال برای نی نی های نی نی های ما باقی و موفق بمانید . ...
10 دی 1390

امیر علی در مجله شهرزاد

سلام امیر علی جونم .خوبی الحمد الله ؟ ایشاله که شاد و سلامت باشی .بابت قرعه کشی تولد یک سالگی نی نی و بلاگ به لطف خدا و دوستان عزیز نفر سوم تا بدین روز هستی .و دیروز خاله گیتا جون به من زنگ زد و تبریک گفت که عکست با نامت در مجله شهرزاد چاپ شده است . که در صفحه 107 تبلیغ تراشه های الماس بود منم به بابا زنگ زدم و ازش خواستم برامون بخره خاله غزاله اینا و پوریا هم خانه مان بودند و شب دور هم بودیم و تو کلی شیرین زبونی واسه انها کردی و من از این بابت خبلی خوشحال بودم و امروز هم دوتایی با هم بودیم و من از صبح زود یک نذری داشتم البته خیلی کوچولو که درست کردم و دادم بیرون .و از بس این مدت زیاد غذا درست کردم و پای گاز بودم گلوم خیلی درد گرفته .به نظر ...
9 دی 1390

مرحله سوم از تراشه های الماس و ..............

سلام بر پسر گلم و به همه خاله های مهربونی که به ما لطف داشتند و به ما سر زدند و به امیر علی هم رای دادند .خیلی ممنون . از اول دیماه سال 90  ما شروع به بازی مرحله سوم یعنی کتاب خوانی کردیم البته اولش را به سختی جلو رفتیم کلمات غیر قابل درک و فعل و فاعل و اکثرا همه شکل هم اول به سختی جلو رفتیم و خیلی طول کشید اما به یاری خدا جون رفتیم جلو و امروز درس سوم را شروع کردیم امروز من دربست در اختیار تو و کارهای مربوط به خودت هستم تا بیشتر با هم باشیم .شنبه دوتایی ظهر رفتیم خانه کودک بوستان و انجا بازی کردی و یک ربع هم تنهات گذاشتم اما دیدم داری دنبالم می گردی می خوام دیگه بدون من بتونی در این مکانها بمونی اب از من خواستی بهت گفتم خودت به خانم ...
5 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد